۱۳۸۷ فروردین ۲۴, شنبه
نوشته‌اي در باب این که آیا داستان نویسی قابل تدریس است یا خیر؟

پاسخگویی به این سؤال دشوار است؛ مگر این که تنها به گونه‌ای کلی و نظری در ارتباط با مقوله ی داستان نویسی به بحث پرداخت و به نقل و نقد آراء موافق و مخالف در این زمینه، بسنده کرد.

در این جا اما، سر آن نیست تا بدین سؤال، جوابی درخور- یا اصلاً جوابی – داده شود و یا مثلاً به کسانی که به دنبال کردن مراحل گام به گام هنر داستان نویسی علاقه مندند، حتی در مراحل آغازین آن، راهی نموده شود؛ به هیچ وجه. اگر به فرض، داستان نویسی مقوله ای قابل تدریس هم باشد، از توان صاحب این قلم خارج است. چرا که خود بیش و پیش از هر زمان دیگر به ضعف خویش در این ارتباط وقوف کامل دارد. گیریم که دستی هم در نوشتن داشته باشد. اما مشکل بتوان – به عنوان قاعده‌ای قطعی و خدشه ناپذیر – پذیرفت کسی که داستان می نویسد، لزوماً می تواند مدرس داستان نویسی هم باشد؛ مگر این که البته دکان باز کند!

فرض می شود که شخص «الف» به شخص «ب» داستان نویسی درس می دهد. در آن صورت «الف» فاعل است و «ب» مفعول. البته این ظاهر قضیه است. در این که «الف» فاعل است، شاید حرفی نیست؛ اما این که «ب» فقط مفعول، آن هم مفعول محض باشد، جای بحث دارد. حتی اگر از نظر ساختار دستوری در هر زمان و وضعیت دیگری «ب» مفعول یا مفعول محض باشد، در این جا اما، یک پارادوکس است؛ پارادوکسی انکارناپذیر: «ب» نمی تواند بیش و پیش از آن که تنها مفعول باشد، خود، فاعل نباشد.

اما چگونه چنین چیزی ممکن است؟ خود این سؤال یک نقص اساسی دارد. انگار که قرار باشد در باره ی امکان بالفعل شدن چیزی که بالقوه وجود دارد، به جای این که به تجزیه و تحلیل آن پرداخت، سر به صخره و خرسنگ سایید! این اشتباه است. آن چه که بناست تا در حول و حوش آن تأمل و تعمق شود، پیوسته بالفعل است و همزاد زمان. پس بسیار عبث خواهد بود که در این مورد کاملاً واضح به کنکاشی چنین بی ثمر دست یازید.

مسلم است که مفعول «ب»، خود، فاعل بالفعل است. وقتی که «ب» فاعل است، خود به خود فاعلیت «الف» نفی می شود و «ب» را گریز و گزیری نیست مگر آن که خود مدرس واقعی خویش باشد. اما این که آیا این می تواند یک قضیه ی ریاضی هم باشد یا نه، هیچ اهمیتی ندارد. مهم این است که این قضیه، نشانگر روند طبیعی و اجتناب ناپذیر مقوله ی داستان نویسی در طول زمان است.

نویسنده ناگزیر از خودآموزی است. دیگر کلاس درسی به مفهوم رایج و رسمی آن در کار نخواهد بود، نه نیز استادی. زندگی و دنیای پیرامون به خودی خود، استاد و آموزشگاه بلاواسطه ی وی هستند؛ فاعلینی که به جای مفعول می نشینند تا نویسنده به فاعلیت مطلق و بلامنازع خویش برسد و بتواند جهانی دیگرگونه بیافریند.

هنری جیمز، استاد قصه ی روان شناختی نو می نویسد: «اولین درس من برای یک رمان نویس جوان این است: از هنرت لذت ببر، آن را از آن خودت بدان، به حد کمالش برسان، منتشرش کن و از آن به وجد بیا. تمام زندگی متعلق به توست. به آنهایی که می خواهند تو را به گوشه ای از آن محدود کنند، به آنهایی که می‌گویند هنر این است و جز این نیست، گوش مسپار... به یاد داشته باش که استعدادهایی چون الکساندر دوما، جین آستین، چارلز دیکنز و گوستاو فلوبر با وجود تفاوت های بسیارشان با یکدیگر در زمینه ی رمان، همگی کار کرده و به موفقیت رسیده اند... فراموش مکن که اولین وظیفه ی تو این است که در حد امکان کامل باشی، اثری در حد کمال بیافرینی، بلندنظر و باریک بین باشی و شاهد موفقیت را در آغوش بگیری.»

شاید بهتر بود جیمز به جای «اولین درس من...» می نوشت «تنها درس من...»؛ ولیکن استاد تئوریک داستان، خود به خوبی بر این امر واقف است که این اولین درس، آخرین و تنها درس وی نیز هست. چرا که با این درس بی نظیر، در واقع تدریس داستان نویسی را نفی می کند. اما هنوز یک نکته باقی است: «به آنهایی که می خواهند...، به آنهایی که می گویند...، گوش مسپار...» آیا خود جیمز هم نمی تواند یکی از آنها باشد؟ چرا، اتفاقاً مسأله همین است؛ می تواند؛ منتها نمونه ی بسیار صادقش. با این حال، جیمز زیرک تر از آن است که به طنز متوسل نشود. طنز او تمام زمان را در بر می گیرد و کلیتی فراهم می آورد که دیگر به جزء جزء آن نگریستن، مضحک می نماید.

آری، جیمز کلامش را آگاهانه با چاشنی طنز می آراید. چرا که در تصمیم گیری و صدور حکم، هیچ عجله ای ندارد. سرشار از این باور که در مواردی این چنین، هر تصمیم و قضاوتی عجولانه خواهد بود.

اما آنچه که مهم می نماید، این است که جیمز به «کامل بودن نویسنده در حد کمال و آن گاه خلق اثر در حد کمال» تأکید دارد. این دیگر لزوماً یک درس صرف نیست. هم درس است و هم درس نیست. تذکر یک روند است؛ روندی کلی و رایج به مثابه ی امری اجتناب ناپذیر در عالم ادبیات – بگیریم هنر – از دیرباز تاکنون، تا هنوز و تا همیشه.

برچسب‌ها: