آدم عجیب...، نه، بهتر آن که بنویسم: نویسنده ی غریبی است این وی. اس. نایپل ( V. S. NAIPAUL )هندی تبارِ متولدِ ترینیداد و مقیم انگلستان!!!
بار دیگر ذوق می کنم و با شوقی وافر سطوری فوق العاده از فرازهای سه گانه ای از رمان « خم رودخانه » او را به یاد می آورم: « ریموند داستانگوی خوبی است. اما خیلی از گفته هایش عین حقیقت است. حرفهایی که دربارهی رئیس جمهور و عقاید می زند، یقینا درست است. رئیس جمهور از همه ی این عقاید استفاده میکند. می شود گفت از آن ها در کنار هم استفاده میکند. از مردان بزرگ آفریقاست و در عین حال شخصی مردمی است. هم متجدد است و هم آفریقایی ای که روح آفریقایی اش را بازیافته است. هم محافظه کار است و هم انقلابی. هر چه بگویی هست. از روش های سنتی استفاده میکند و در عین حال، آدمی پیشرو است. قصد دارد کشور را تا سال 2000 به یک قدرت جهانی بدل کند. نمیدانم این کارها را شانسی انجام میدهد یا کسی راهنمایی اش میکند. اما به هر صورت، در کارش موفق است. علتش هم این است که برخلاف سایرین، همگام با تغییرات حرکت میکند. سربازی است که تصمیم گرفته است به سبک قدیم رئیس شود و رئیسی است که مادرش مستخدمهی هتل بوده. بنابراین، آدمی همه فن حریف است. هر کاری که بگویی از دستش برمیآید. در کشور، کسی را پیدا نمیکنی که حکایت آن مستخدمه را نشنیده باشد... دربیشه زار به احترام مادر زیارتگاه میسازد و در عین حال، آفریقای امروزی را بنا می کند.»
حیف است دو فراز دیگر را نیز در این جا نیاورم؛ پس فراز دوم:« ... خیلی عصبی بود. آنچه او را غیر عادی ــ و حتی به نظر من خارق العاده ــ کرده بود، حالت نومیدی اش بود. همهاش نداری و نداشتن امکانات نبود. خیلی عمیق تر از این ها بود و به راستی هم اگر از دریچهی چشم او به دنیا نگاه کنید، سردرد میگیرید. نمیتوانست دنیایی را قبول کند که در آن، مادر فقیر آفریقاییاش آن همه اهانت را تحمل کند. مشکلش به این آسانیها حل نمی شد. هیچ چیز نمی توانست دنیای بهتری به او ارزانی دارد.»
و اما سومین فراز که باعث شده بود کتاب 364 صفحه ای نایپل را ــ با وجود ناشر و مترجم بی ادعایش ــ یک نفس تا آخر بخوانم؛ چراکه رمان با این عبارت کلاسیک گونه ی آکنده از نوستالژی ــ از نوع « بوف کور »ش ــ شروع می شد و چونان دفعات نادر، آتش به جان خسته و تحلیل رفتهام می زد: « راه و رسم دنیا همین است؛ آدم هایی که خود را کسی نمی دانند و میگذارند که هیچ باشند، در آن جایی ندارند... »
دوازده سال پیش بود که در قزوین هنگام خواندن رمان، این قطعه های زیبا را نیز سرخوشانه و محظوظ، بر برگی از یادداشت های اهدایی شرکتی رنگسازی که آن زمان در آن جا کار می کردم نوشته بودم و عشقم این بود که ــ گویی به عادتی از سر تکلیف ــ طی این سال های فلاکت بار، همچون بسیاری از قطعات ناب دیگر از کتابها و نویسنگان دیگر، بارها و بارها آن ها را از نظر بگذرانم و... .
البته کاملا واضح است که پیش از این، هیچ گاه حتی فکرش را هم نمیکردم که روزی بخواهم این ناب یافته های شخصیام را در مقالی چنین ناچیز بگنجانم آن هم به بهانه ی حال کردن و بُر گرفتن از اظهارنظری نو، بی پرده و استثنایی از نایپل ( اما شایسته است از این پس بگویم یا بنویسم: نایپل بزرگ! ).
در هر حال، به گمان من، این مدعی صادق و جسور عصر ما چندان که غریب می نماید، غریبه نیست:
ویدادار سوراج پراساد نایپل در 17 آگوست 1932 از خانواده ای هندی الاصل در کشور ترینیداد به دنیا آمد. نایپل در 18 سالگی با دریافت بورس تحصیلی که به قول خودش او را به « سرزمین مردان دیگری » برد، در دانشگاه آکسفورد به تحصیل در رشته ی ادبیات انگلیسی پرداخت. با علاقه ای که به سیر و سیاحت داشت، به اقصی نقاط جهان سر کشید؛ از آرژانتین تا مالزی و به ایران و زئیر وساحل عاج و آمریکا و هند وجاهای دیگر رفت تا در داستان ها و سفرنامه هایش، با زبانی طنز و کاملا شفاف، به ترسیم ناقدانه ای از جهان سوم دست بزند.
او نویسنده ای جاودانه در راه است که با سفر به دورترین نقاط جهان، فریاد دردمندی جهان سوم را به گوش جهانیان او نویسنده ای جاودانه در راه است که با سفر به دورترین نقاط جهان، فریاد دردمندی جهان سوم را به گوش جهانیان می رساند
میرساند. حاصل گشت و گذارهایش در جهان کوچک قبیله های سرکوب شده و نژادهای تحقیر گشته و تمدن های زخم خورده، کتاب های بسیاری است که هر کدام درنوع خود بی نظیرند: مشت و مال دهندهی صوفی، رنج الویرا، خیابان میگوئل، خانه ای برای آقای بیسواس، گذرگاه میانی، آقای استون و سلحشوران همراه، مقلدان، پرچمی بر جزیره، گم شدن الدورادو، در کشوری آزاد، چریک ها، خم رودخانه، عصر تاریکی، چرخشی در جنوب، هند: تمدن مجروح، بازگشت اواپرون، یافتن مرکز، در میان مومنان: سفر اسلامی، معمای ورود و ... .
زمانی والتر کلمون درمقاله ای که در نیوزویک به چاپ رساند، در باره ی وی. اس. نایپل نوشت: « او بهترین نویسنده ی امروز دنیاست.» پریچت منتقد مشهور انگلیسی او را « بزرگ ترین نویسنده ی انگلیسی زبان در قید حیات » توصیف کرده و دوستدارانش معتقدند که « او مهم تر از هر چیز دیگر، بسیار اصیل است. »
وی که در حقیقت از 22 سالگی در راه نویسندگی گام نهاد، به تدریج با کلام نافذ و قلم شیوایش توجه میلیون ها نفر کتابخوان و خیل ناظران ادبی را به خود جلب کرد، چنان که او را « استاد رمان » و « نویسنده ی نویسندگان » لقب دادند. او با زبانی گویا و شیرین و به لطف برخورداری از تجارب فرهنگی گوناگون کوشیده است تا واقعیات دردناک دنیایش را با قلمی تیز در آمیزه ای از طنز و شوخی به رشته تحریر درآورد.
در نوشته های نایپل آنچه بیش از هرچیز مورد توجه قرار می گیرد، ترسیم هنرمندانه وی از جوامع جهان سوم است. ویژگی آثارش در کاربرد منطق فکری و نیز پیاده کردن موفقیت آمیز طرح های ذهنی مبتنی بر واقعیت است.
او در کتاب هایش از فقر اخلاقی و مادی جوامع در حال توسعه انتقاد میکند و با طنزی خاص هنجارهای اخلاقی و رفتاری این جوامع را به تصویر میکشد؛ چندان که منتقدان او را به زباله گردی توصیف می کنند که ترجیح می دهد ویرانه ها و متروکه های تاریخ پس از استعمار را بدون لطافت یا همدردی ارائه دهد و از آنچه نابردباری، افراطی گری و خودپسندی می داند، ابراز بیزاری می کند.
نایپل جوایز متعددی را از آن خود کرده است؛ در سال 2001 فرهنگستان سوئد او را برندهی جایزه ی نوبل اعلام کرد و در بیانیه ی خود به همین مناسبت، علت این انتخاب را نگارش آثاری دانست که « ما را وادار می کند که حضور تاریخ های سرکوب شده را ببینیم. او یک جهان پیمای ادبی است که صدای غیر قابل تقلیدی دارد. با دوری از تاثیرپذیری از الگوهای ادبی، وی سبک های موجود را به سبکی مختص خود تبدیل کرده که در آن تمایزهای سنتی بین متون داستانی و غیرداستانی اهمیت ثانویه دارد.»
نایپل هندی الاصل که در ترینیداد به دنیا آمده و در دهه 1950 ساکن انگلیس شد، همچنان مردی بدون وطن است. وی بخش اعظم زندگی خود را در جست و جوی پاسخ ها و الهام ها به مسافرت گذرانده و همزمان در پی دستیابی به مکانی برای آرام گرفتن بوده است. اغلب کتاب هایش به صورت رمان و داستان و نیز آثار مستند به بررسی رنج های تغییرات دوران پس از استعمار می پردازند.
فرهنگستان سوئد به خصوص کتاب « معمای ورود » او را شاهکار خواند و نوشت: « نایپل با واقعیت انگلیس آن گونه دیدار می کند که گویی مردم شناسی است که روی قبیله ای بومی در اعماق جنگل مطالعه می کند که تا به حال ناشناخته مانده است. نایپل وارث جوزف کنراد به عنوان تاریخ نگار سرنوشت های امپراتوری ها به معنای اخلاقی است؛ یعنی آنچه بر سر انسان می آورند. قوت وی در مقام راوی، ریشه در خاطره اش از آنچه سایرین به فراموشی سپرده اند، دارد؛ تاریخ شکست خوردگان.»
موضوع « معمای ورود » مربوط است به حضور نیم قرنی خود او در انگلیس و این که وی هنوز احساس می کند که در عین داشتن طبیعت دوگانه ی هندی ــ ترینیدادی در انگلیس زندگی می کند.
برخلاف بسیاری از کتاب های وی که توفیق تجاری محدودی داشتند، « معمای ورود » که بر اساس جست و جوی او در پی هویت است، در سال 1987 در صدر فهرست کتاب های پرفروش قرار گرفت.
داستان کتاب در ویلتشر، دهکده ای واقع در 160 کیلومتری جنوب غربی لندن اتفاق می افتد. نایپل در آغاز قصد نداشته در نوشته های نایپل آنچه بیش از هرچیز مورد توجه قرار می گیرد، ترسیم هنرمندانه وی از جوامع جهان سوم است
زندگینامه خودنوشتی پدید آورد، اما این کار را کرده تا حقیقت زندگی خود را که از لحاظ جغرافیایی و فرهنگی متنوع بود، بیرون بکشد. در واقع داستان کتاب، روایت تلاش وی برای کنار آمدن با زندگی در انگلیس است، اما « معمای ورود » وی را وارد یک زندگی فلسفی کرد. خودش معتقد است: « جاذبه ی نگارش خیال انگیز همین است. وقتی شعله ور شد، آدم را به جاهای غیرمنتظره می برد.» با این همه، نایپل به نویسندگی از منظری کاملا ویژه نگاه می کند: « وقتی بچه بودم، همیشه از این امر شگفت زده می شدم که چگونه می توان با نوشتن به هنگام خشم عمیق بر این حالت غلبه کرد.»
اما در کنار همه ی این ها، نایپل برخوردار از آن صراحت لهجه ای است که گاه به جنجال های زیادی در اطرافش دامن می زند و شگفت آن که در اقدامی معماگونه به آثار و آوازه ی نویسندگان سرشناسی همچون ای. ام. فورستر، جیمز جویس و چارلز دیکنز حمله می کند و با لحنی خاص می گوید: « من بدون رقیب هستم.»
وی در کتاب « درمیان مومنان: سفر اسلامی » که در سال 1981 منتشر شد، به بررسی ریشه های اصول گرایی اسلامی پرداخت و با همان صراحت همیشگی اش از کشورهایی مانند افغانستان انتقاد کرد که به اعتقاد وی در اداره ی جامعه بیش از حد بر ایمان کورکورانه و بسیار کم بر خرد تکیه می کنند.
او می گوید: « ای کاش این کشورها روشنفکرانی داشتند که تمام قوای فکری شان را صرف مشکلات خود می کردند، نه این که به کارهایی دست بزنند که در واقع رخ داده و آن ها را با وضعیت بسیار دشوارتری روبه رو کرده است.»
و در تازه ترین اظهارنظرش: « در سال های اخیر، کتاب های منتشر شده کیفیت خود را از دست داده اند. مشکل این است که دیگر زندگی ادبی وجود ندارد؛ چون دیگر نویسنده ی بزرگی وجود ندارد. »
این در حالی است که نایپل جشنواره ادبی Hay انگلستان را پوچ و بی اهمیت خوانده و چنان که نشریه ی ایندیپندنت گزارش می کند، اگرچه نایپل یکی از خلاق ترین ذهن های عصر ما محسوب می شود اما به علت این گونه اظهارات تندش، دوستان خود را در دنیای ادبیات از دست داده است.
به زعم من اما، اگر نایپل نویسنده ی غریبی است، دوستانش از او هم غریب تر هستند؛ زیرا که پیش تر با آراء و آثارشان مرده اند!!!